بشر ابتداءً دربهشت بوده است آیه 38 سوره بقره میفرماید اهبطو منها بعد از این که جد ما آدم و جده ما حوا دوتایی تبعیت کردند از ابلیس ، خدای متعال به آن دو نفر فرمان هبوط داد یعنی بروید بیرون از بهشت،بعدش هم به بنی آدم فرمود اهبطو منها . بهشت جایی است که آرامش محض است در آن خوف ، حزن ، غصه ، شرور ، خواب ، چرت ، نیستی و تاریکی وجهل نیست همه هستی محض است .گرسنگی وتشنگی در آن نیست ، آنجا را بهش می گویند بهشت . الآن که همه شما دنبال آرامش می گردید دلیلش این است که قبلا دربهشت بوده اید و مزه آن را چشیده اید که الآن دنبال آن می گردید . برای این است که همه دنبال یک جایی هستند که در آن هستی ، علم ، قدرت و عزت باشد چون همه اینها را قبلا چشیده اند .
وقتی آمدند روی زمین خدای متعال فرمود فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا یحزنون ،هر کس از هدایت من تبعیت کند پس هیچ حزن و خوفی ندارد .وقتی حزن و خوف در دل انسان از بین برود یک چیزی در دل انسان پیدا می شود که قرآن اسمش را امن گذاشته که از ایمان بالاتر است .امنیت یعنی انسان نه دل واپسی داشته باشد نه دل واپیشی کسی که دل واپسی دارد مبتلا به خوف است و کسی که دل واپیشی دارد مبتلا به حزن است .
آیا میشود در زمین بشر به جایی برسد که هیچگونه حزن و خوفی نداشته باشد؟ بله جلساتی که در آن ذکر و یاد خداست ، درآن نه حرف دنیا و نه حرف آخرت است آنجا جلسات امن است . جلساتی که از بهشت و بهشت ها و بالاتر از آن ازبهشتی که خود خداست _فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر _ حرف بزند . هر جا او را یاد کردیم آنجا هم می شود بهشت ، آنجا هم امنِ امن است . الذین امنوا ولم یلبسوا ایمانهم بظلم اؤلئک لهم الامن ،فقط خدا گفته این یک کار را نکنید لباس ایمان را با ظلم نپوشانید ، چرا امن بالاتر از ایمان است ؟ چون اصلا امن منشاء ایمان است ،ایمان از آن صادر می شود .
خوف یعنی احتمال یک امر مکروه ، یک امر که موافق وجود شما نیست ، مثلا الآن یک محراب اینجا درست کردند یک تخته گذاشتند روش بنده ایستاده بودم یک دفعه دیدم دو نفر آمدند همین که آمدند گفتیم نکنه یک دفعه تخته بشکند سه چهار تایی برویم پایین 
خوف یعنی احتمال یک امر مکروه ، یک امر که موافق وجود شما نیست ، مثلا الآن یک محراب اینجا درست کردند یک تخته گذاشتند روش بنده ایستاده بودم یک دفعه دیدم دو نفر آمدند همین که آمدند گفتیم نکنه یک دفعه تخته بشکند سه چهار تایی برویم پایین ، سر و کله خوف پیدا شد بلا فاصله گفتیم خدایا خودت می تونی درستش کنی ، خوف چیست ،خوف رفت . انسان دوست دارد همیشه باشد یک وقت یک چیزی این همیشه بودن را در معرض خطر قرار بدهد سر و کله خوف پیدا می شود . شما همه دوست دارید عزیز باشید ، احتمال این که مجبور باشید دستتون را جلوی کسی دراز کنید خوف پیدا میشود ، چون دست دراز کردن در فطرت شما یک امر مکروه است .
ریشه خوف چیست ؟جهل است .البته گفته شود در قرآن دو نوع خوف آمده ، خوف از شیطان و خوف از خدا . انما ذالکم الشیطان یخوف اولیاءه ،این ابلیس دوستانش را می ترسند هر کس با شیطان دوست شد می ترسد . ما این خوف را می گوییم که منشاء آن جهل است . ولی خوف از خدا ، ولمن خاف مقام ربه جنتان ،این خوف منشاءش علم است ، لذا حضرت امیر می فرمایند الخوف امان . انسان از دنیا و آخرت امان پیدا می کند .
در مورد خوف بر اساس جهل مثلا شما جهل داشته باشید که خدا غفار است ،همین طور نگران گناهانتان هستید  ، البته مفید است تا وقتی معرفت پیدا نکردید چون جلو نفس را میگیرد ، اما وقتی بیدار می شوید و معرفت پیدا می کنید می بینید عجب اصلا یک سفره دیگه پهن است .
هر جا خدا هست نه خوفی و نه حزنی وجود دارد ، حالا خدا کجاست ؟ آیا در آخرت است؟ نه هو معکم  أینما کنتم . خوف از آتش از جهنم ، خوف از مصیبت های دنیا ، خوف از فقر ، اینا همش منشاءشون جهل است .
بعضی از عرفا در قدیم گفته بودند خوف پدر و مادر ندارد لذا انسان از آن می ترسد ، بی پدر و مادر خوف . یکی از اولیا میگفت من أخیرا پدرش را پیدا کردم و پدرش جهل است . الجهل رأس کل شر ، حضرت امیر می گویند الجهل معدن الشرور . حالا این جهل را چند تا اسم براش می شود گذاشت یکی دنیا ، یکی نار و یکی هم ابابکر _ که عین جهل است همین قدر بدونید بد نیست _ است . منشاء رفتن جهنم جهل و بهشت علم است . اهل بهشت اهل علمند . علم چیزهایی است که آرامش بیاورد و تاریکی را ازمیان بردارد .
منظورم از علم از این اصطلاحات ذهنی نیست ، پیغمبر فرمودند ذاک علم ،علم را نکره آورده اند ، این یک چیزی است ، العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء ، آنهایی که تو کله هاتون است موقع مردن هم راحت از کله ها بیرون میرود و آنهایی که بشه به برزخ و قیامت برد جایشان در قلب است ، وبا فشار مردن از بین نمی رود ، آن علم است . علم اصلی چیزی است که ریشه خوف و حزن را بکند ، هر وقت به علم برسید دیگه هیچ دغدغه ای ندارید ، العلم اصل کل خیر ، علم اساس همه خوبی هاست و خیرات است .
پیامبر نشسته بودند یکی از اصحاب آمد گفت یک جایی تشییع جنازه است و یک جایی هم جلسه علم است در کدام شرکت کنم ، پیامبر فرمودند اگر کسی است که جنازه را تشییع کند ، شرکت کردن در یک ساعت جلسه علم معادل دوازده هزار تشییع جنازه است ،یک ساعت شرکت در جلسه علم معادل دوازده هزار دور تلاوت قرآن کریم است .
در روایات مقابل خوف ، رجا آورده اند . رجا احتمال آمدن یک چیز خوب سراغ آدم است که امید می آید ، بنا است باران بیاید ، عید فطر خوبی داشته باشیم ، برویم بهشت ،بناست شب های قدر خوبی داشته باشیم ، آینده دنیا نمی دونید چقدر قشنگ است ، اینها همه رجا می آورد . کل شیء الیه ترجعون _سوره یاسین _ خدا همه را دارد به سوی خدا میبرد . من یک سؤال می کنم اگر همه جهان به سوی خدا می رود پیش خدا رفتن جای بدی است یا خوب؟ پس آینده جهان خیلی عالیه . گفت ما نمی دونستیم جهان به کدام سمت میرود که بدبین شدیم . الآن جهل داشتیم که بدبین شدیم و خوف ما را برداشت همین که فهمیدیم آینده خوب است راحت شدیم.
 اما یک فرق بین انسان و اشیاء است عالم را میبرند_ ترجعون _ ، ولی انسان خودش باید برود  _إنا الیه راجعون _  ، همه اشیاء شاد و شنگولند چون دارند می روند به سوی خدا . اوضاع خیلی خوبه و قرار است خوبتر هم بشه ، چون اشیاء دارند به مقصد نزدیکتر می شوند و هر چه نزدیکتر بشوند این خیالات آرام می شود یا اصلا خیالات از بین می رود . کمال بالاتر از راحت شدن خیال این است که اصلا آدم خیال نداشته باشد . خدا رحمت کند یک بزرگی را می فرمودند این خیال ،لامش را بکن راء و بعد که شد خیار بردار بخور تا تمام بشود . پیش خدا خیال جایی ندارد .
جهل ماله کجاست مال نفس انسان است ، حزن ماله کجاست ، از نفس شروع می شود اما سایه می اندازد روی دل انسان . بنده سؤال می کنم گذشته هست یا نه آینده چی؟ کدام است فعلا حال است ، کسانی که مبتلا به حزن یا خوف هستند هم گذشته و هم آینده را از دست می دهند وهم حالشان را .
منشاء خوف و حزن نیستی است چون نه آینده و نه گذشته است ، خدا قبلا بوده آینده هم هست حالا هم هست بشر هر وقت این هستی را رها میکند وبه نیستی خود می چسبد به این دو مبتلا می شود .
فمن تبع هدای فلا خوف علیهم ولا هم یحزنون ،این آیه مال این دنیاست یه مال اون دنیاست ؟ این آیه برای همین دنیا هست ،برای همین زمین است که می شود نه حزن داشت و نه خوف.
حزن چیست ؟ گاهی نفس بشر خشن می شود ، بعد یک غم به وجود انسان میآید که میوه آن قبض دل است ، قبض دل را می گویند حزن .
عرب به ابر میگوید غمام ، کلمه غم از غمامه گرفته شده و غم یعنی ابر ، ابری که مانع نور خورشید می شود . لذا غم یعنی ستر الشیء ، غم یعنی پوشانیدن روی شیء ، گفتید کفر هم ستر الشیء است ،بله کفر روی تمام نعمتهای خدا را می پوشاند اما غم فقط جلو نور خورشید را می گیرد ، البته غم خیلی بزرگ است اگر ابر نباشد باران هم نمی آید ، تمام گریه هایی که بشر کردند منشاء آن غم است وتا اشک نریزد دل انسان نمی خندد ،
              تا نگرید طفل کی نوشد لبن      تا نگرید ابر کی خندد چمن
هر وقت غم وجودتان را گرفت بدونید یک سایه از عنایات خاص پروردگار بر قلب شما حاکم شده ، منشاء آن چیست ندیدن خورشید ولایت ، هر کس خورشید ولایت که وجود مقدس محمد و آل محمد است رانبیند غم وجودش را می گیرد ، چرا خلقت را غم گرفته چون امام زمان گفت مثل من مثل خورشید است ، میشه از بین برد ؟ بله یا باید غم ببارد یا باید سوار هواپیما بشیم بریم بالا ، دیدید وقتی هواپیما از ابرها بالاتر می رود آن وقت جمال خورشید را می بینیم . الصلوة معراج مؤمن باید سوار نماز بشویم ، در آسمان ولایت خورشید را ببینیم غم ها می روند  . سرتاسر انسان می شود همان که دنبالش هستیم یعنی آرامش .
البته خوش به حال آنهایی که منشاء آن را از بین ببرند ..گفتیم منشاء خوف وحزن چیست ؟ نفس . حالا اگر آدم این نفس که این قدر اذیتش می دهد را از دست بدهد راحت نمی شه ،چه بهتر آدم بگوید برو رد کارت ما دیگر تو را نخواسیتم  ... 


 سخنان استاد گرامی حجة الاسلام معمار


حسن ختام بحث دانلود نوحه خوانی حاج محمود کریمی ( یک واحد بسیار دلنشین و غمگین غمگسار )
یک سال و نیم گریه برای تو کرده ام                  حجم : ?.??    مگابایت